شماره ٣٠٣: مى شود عارف خجل نادان چو ملزم مى شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مى شود عارف خجل نادان چو ملزم مى شود
مى کشد ناموس عالم هر که آدم مى شود
کيمياى تازه رويى در بغل داريم ما
خار در پيراهن ما سبز و خرم مى شود
نيست از زخم زبان پروا اسيران ترا
در رگ اين سخت جانان نيشتر خم مى شود
در گلستانى که بلبل خون خود را مى خورد
دامن گل داغدار از اشک شبنم مى شود
سايه رحمت مگير از ما که افتد در زوال
سايه خورشيد عالمتاب چون کم مى شود
فارغ است از ديده بد، حسن چون کامل فتاد
کعبه کى ويران ز چشم شور زمزم مى شود؟
مصرع رنگين به مطلع مى رساند خويش را
هر که کسب آدميت کرد آدم مى شود
مرگ نتواند گسستن فيض اهل جود را
کاروان منعم هنوز از خاک حاتم مى شود
خاطر آزرده را هر لاله داغ حسرتى است
کى دل صائب ز سير باغ خرم مى شود؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید