شماره ٢٦٥: چون صنوبر بادپيما گر سراپا دل شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چون صنوبر بادپيما گر سراپا دل شود
ميوه مقصود هيهات است ازو حاصل شود
مى گدازد غيرت همچشم صاحب درد را
آب گردم چون به دريا قطره اى واصل شود
دار نتواند سر منصور را در بر گرفت
شاخ زندان مى شود بر ميوه چون کامل شود
حسن عالمگير ليلى چون براندازد نقاب
دامن صحرا به مجنون دامن محمل شود
درشمار نقطه سهوست در ديوان حشر
خون گستاخى که داغ دامن قاتل شود
هر که بردارد سر از نخوت ز پاى اهل فقر
خاک چون شد کاسه در يوزه سايل شود
همچو چشم بد بلايى نيست حسن و عشق را
در ميان بلبل و گل شبنمى حايل شود
خوش عنانى لازم ديوانگى افتاده است
بيد مجنون از نسيمى هر طرف مايل شود
پرده وحدت مقام نغمه منصور نيست
بى محل چون مرغ بر آهنگ زد بسمل شود
سيل دريا ديده هرگز برنمى گردد به جوى
نيست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
مى زند صائب به چوب دار حدش روزگار
از مى منصور هر کس مست و لايعقل شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید