شماره ٢٥٤: چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخوارى چه سود؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخوارى چه سود؟
چون نماند از دل بجا چيزى ز دلدارى چه سود؟
کوه طاقت برنمى آيد به موج حادثات
پيش اين سيلاب بى زنهار خوددارى چه سود؟
مطلب از بيدار خوابى نيست جز اصلاح خود
چون به فکر خود نمى افتى ز بيدارى چه سود؟
زخم شمشير قضا از سينه مى رويد چو گل
از زره پوشى چه حاصل، از سپردارى چه سود؟
مى کند هموار سوهان تيغ ناهموار را
هر کجا بايد درشتى کرد هموارى چه سود؟
فرصتى تا هست دل را کن تهى از اشک و آه
وقت چون گرديد فوت از گريه و زارى چه سود؟
چند بتوان ساخت موى خويش چون قير ازخضاب؟
چون نمى گردد جوان دل زين سيه کارى چه سود؟
نيست حرف تلخ را تأثير دل دلمردگان
کور چون شد چشم باطن غوره افشارى چه سود؟
پيش سيلاب فنا يکسان بود چون کوه و کاه
از گرانجانى چه حاصل، از سبکبارى چه سود؟
بار را نتوان به مکر و حيله رام خويش کرد
چون طرف عيارتر از توست عيارى چه سود؟
چشم بينا مى کند نزديک راه دور را
نيست چون درديده نورى از طلبکارى چه سود؟
در جوانى مى توان برخورد صائب از حيات
در بهار اين چنين تخمى نمى کارى چه سود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید