شماره ٢١٨: تا خيال آن بهشتى رو مرا منظور بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
تا خيال آن بهشتى رو مرا منظور بود
پرده هاى چشم حيرانم نقاب حور بود
در کدوى من مى وحدت به کام دل رسيد
خام بود اين باده تا در کاسه منصور بود
بى تأمل مهر خاموشى زلب برداشتم
شهد را شان دگر در خانه زنبور بود
اين زمان در قبضه قارون بود روى زمين
رفت آن عهدى که قارون در زمين مستور بود
آبروى فقر را مى داشتم دايم عزيز
کاسه در يوزه من کاسه فغفور بود
داد ما را چون نمى دادى تو اى بيدادگر
شکوه ما را شنيدن از مروت دور بود
سرد شد از رفتن فرهاد دست و دل مرا
پنجه من قوتى گر داشت از هم زور بود
از کشاکش يک زمان آسوده ام نگذاشت چرخ
فرش دايم چون کمان در خانه من زور بود
( . . . ن) دارد کنون از خودنمايى تکيه گاه
آن سرى کز بيخوديها در کنار حور بود
از کمال خود نديديم بهره جز عين الکمال
هاله ماه تمام من زچشم شور بود
کرد صائب تلخى زهر فنا شيرين به خود
هر که از خوان جهان قانع به تلخ و شور بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید