شماره ١٣٨: گرنه دل را زلف مشکينش نگهدارى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
گرنه دل را زلف مشکينش نگهدارى کند
کيست اين بيمار را يک شب پرستارى کند؟
حسن را از ديده بد، شرم مى دارد نگاه
مهر تابان را همان پرتو سپردارى کند
مى تراود بوسه زان لبهاى نو خط بى طلب
ميوه چون شد پخته، ممکن نيست خوددارى کند
چون هدف در پيش ابروى تو اندازد سپر
ماه نو صد سال اگر مشق کماندارى کند
ايمنى خواهي، سبک کن کشتى خود را که کف
پنجه با درياى خونخوار از سبکبارى کند
نيست پروا سيل بى زنهار را از کوچه بند
آستين چون گريه ما را عناندارى کند؟
جان کند در تن زآب خضر خون مرده را
چشم پر خون آنچه از شب صرف بيدارى کند
سرگرانى با فرودستان زنقص گوهرست
گوهر غلطان ميسر نيست خوددارى کند
مى تواند ساخت از دست سليمان پايتخت
مور ما صائب اگر بخت سخن يارى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید