شماره ٣٩: عشق دلهاى به خاک افتاده را در بر کشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
عشق دلهاى به خاک افتاده را در بر کشد
زال را سيمرغ مى بايد به زير پر کشد
از نسيم پيرهن مى بايدش آغوش ساخت
هر که خواهد سرو سيمين ترا دربرکشد
جز در دل نيست راهى کعبه مقصود را
پا به دولت مى زند هر کس که پا زين درکشد
بر ضعيفان جور کردن، جور بر خود کردن است
رشته آخر انتقام کاهش از گوهر کشد
نظم عالم دامنى مى خواهد از گل پاکتر
باده مى گردد گران چون محتسب ساغر کشد
حسن عالمسوز را از خط سپندى لازم است
آتش بى دود بر رخ نيل خاکستر کشد
هر نفس بر مردم آگاه صبح محشرست
اهل غفلت را به ديوان شورش محشر کشد
جان نادان بر ندارد دست از دامان جسم
خجلت از بيرون کشيدن تيغ بيجوهر کشد
دل چو خون گرديد نتوانش نهان در سينه داشت
جوش اين مى چون صراحى گردن از خم برکشد
نوبهار برق جولان لاله را صائب نداد
آنقدر فرصت که يک پيمانه را بر سر کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید