غزل شماره ۸۴۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از غمت روز و شب به تنهايى
مونس عاشقان سودايى
عاشقان را ز بيخ و بن برکند
آتش عشقت از توانايى
عشق با نام و ننگ نايد راست
ندهد عشق دست رعنايى
عشق را سر برهنه بايد کرد
بر سر چارسوى رسوايى
بس که خفتند عاشقان در خون
تا تو از رخ نقاب بگشايى
تا ز ما ذره اى همى ماند
تو ز غيرت جمال ننمايى
در حجابيم ما ز هستى خويش
ما نهانيم و تو هويدايى
هستى ما به پيش هستى تو
ذره اى هستى است هر جايى
هستى ما و هستى تو دويى است
راست نايد دويى و يکتايى
نيست عطار را درين تک و پوى
هيچ راهى بجز شکيبايى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید