غزل شماره ۸۰۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى روى تو فتنه جهانى
مبهوت تو هر کجا که جانى
کرده سر زلف پر فريبت
از هر سر مويم امتحانى
در چشم زدى ز دست بر هم
چشمت به کرشمه اى جهانى
ابروى تو رستها چو تيراست
بر زه که کند چنان کمانى
طرارى را طراوتى نيست
با طره چون تو دلستانى
ندهد مه و مهر نور هرگز
بى عارض چون تو مهربانى
در دل بردن به خوبى تو
هرگز ندهد کسى نشانى
خورشيد رخ تو را کند ذکر
هر ذره اگر شود زبانى
تا من سگ تو شدم نماندست
از قالب من جز استخوانى
من خاک توام مرا چنين خوار
در خون مفکن به هر زمانى
در عشق تو چست تر ز عطار
مرغى نپرد ز آشيانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید