غزل شماره ۷۹۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر يک شکر از لعلت در کار کنى حالى
صد کافر منکر را دين دار کنى حالى
ور زلف پريشان را درهم فکنى حلقه
تسبيح همه مردان زنار کنى حالى
روزى که ز گلزارى بى روى تو گل چينم
گلزار ز چشم من گلزار کنى حالى
چون ديده من هر دم گلبرگ رخت بيند
از ناوک مژگانش پر خار کنى حالى
صد گونه جفا دارى چون روى مرا بينى
بر من به جوانمردى ايثار کنى حالى
صد بلعجبى دانى کابليس نداند آن
ما را چو زبون بينى در کار کنى حالى
بردى دلم از من جان چون با تو کنم دعوى
خود را عجمى سازى انکار کنى حالى
چون صبح صبا زان رو در خاک کفت مالد
کز بوى سر زلفش عطار کنى حالى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید