غزل شماره ۷۷۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى بوس تو اصل هر شمارى
چشم سيهت سفيد کارى
زلف تو ز حلقه درشکستى
ماه تو ز مشک در غبارى
از زلف تو مشک وام کرده
باد سحرى به هر بهارى
روى تو که شمع نه سپهر است
از هشت بهشت يادگارى
هرگز نکشيد هيچ نقاش
چون صورت روى تو نگارى
سرسبزتر از خط تو ايام
گل را ننهاد هيچ خارى
شد آب روان ز چشمه چشم
چون خط تو ديد سبزه زارى
مى خواستم از لب تو بوسى
گفتى که همى دهم قرارى
گفتم که قرار چيست گفتى
هر بوسى را کنى نثارى
جانى بستان بهاى بوسى
يا دست ز جان بدار بارى
چون هست زکات بر تو واجب
يک بوسه ببخش از هزارى
گر بوسه بسى نگاه دارى
هرگز نايد به هيچ کارى
گفتى به شمار بوسه بستان
کى کار مرا بود شمارى
چون خوزستان لب تو دارد
کى بوس تو را بود کنارى
خود بى جگرى نيافت عطار
از لعل تو بوسه هيچ بارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید