غزل شماره ۷۶۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا تو ز هستى خود زير و زبر نگردى
در نيستى مطلق مرغى بپر نگردى
زين ابر تر چو باران بيرون شو و سفر کن
زيرا که بى سفر تو هرگز گهر نگردى
اين پرده نهادت بر در ز هم که هرگز
در پرده ره نيابى تا پرده در نگردى
گر با تو خلق عالم آيد برون به خصمى
گر مرد اين حديثى زنهار برنگردى
ور بر تو نيز بارد ذرات هر دو عالم
هان تا به دفع کردن گرد سپر نگردى
گرچه ميان دريا جاويد غرقه گشتى
هش دار تا ز دريا يک موى تر نگردى
گر عاقل جهانى کس عاقلت نخواند
تا تو ز عشق هر دم ديوانه تر نگردى
گر تو کبود پوشى همچون فلک درين راه
همچون فلک چرا تو دايم به سر نگردى
عطار خاک ره شو زيرا که اندرين راه
بادت به دست ماند خاک ره ار نگردى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید