غزل شماره ۷۵۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر مرد راه عشقى ره پيش بر به مردى
ورنه به خانه بنشين چه مرد اين نبردى
درمان عشق جانان هم درد اوست دايم
درمان مجوى دل را گر زنده دل به دردى
گفتى به ره سپردن گردى برآرم از ره
نه هيچ ره سپردى نه هيچ گرد کردى
گرچه ز قوت دل چون کوه پايدارى
در پيش عشق سرکش چون پيش باد گردى
مردان مرد اينجا در پرده چون زنانند
تو پيش صف چه آيى چون نه زنى نه مردى
مردان هزار دريا خوردند و تشنه مردند
تو مست از چه گشتى چون جرعه اى نخوردى
گر سالها به پهلو مى گردى اندرين ره
مرتد شوى اگر تو يک دم ملول گردى
بايد که هر دو عالم يک جزء جانت آيد
گر تو به جان کلى در راه عشق فردى
بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى
مرهم طلب ازيشان گر يار سوز و دردى
عطار اگر به کلى از خود خلاص يابد
يک جزو جانش آيد نه چرخ لاجوردى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید