غزل شماره ۷۵۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر تو نسيمى ز زلف يار نيابى
تا به ابد رد شوى و بار نيابى
يک دم اگر بوى زلف او به تو آيد
گنج حقيقت کم از هزار نيابى
ليک اگر بنگرى به حلقه زلفش
تا ابد آن حلقه را شمار نيابى
هر دو جهان پرده اى است پيش رخ تو
ليک درين پرده پود و تار نيابى
حجله سرايى است پيش روى تو پرده
پرده بدر گرچه پرده دار نيابى
هرچه وجودى گرفت جمله غبار است
ره به عدم بر تو تا غبار نيابى
يافتن يار چيست گم شدن تو
تا نشوى گم ز خويش يار نيابى
غار غرور است در نهاد تو پنهان
غور چنين غار آشکار نيابى
گر نشوى آشناى او تو درين غار
غرقه شوى بوى يار غار نيابى
گر شودت ملک هر دو کون ميسر
بگذرى از هر دو و قرار نيابى
ملک غمش بهتر است از دو جهان زانک
جز غم او ملک پايدار نيابى
گر غم او هست ذره ايت مخور غم
زانکه ازين به تو غمگسار نيابى
هرچه که فرمود عشق رو تو به جان کن
ورنه به جان هيچ زينهار نيابى
مى فکنى کار عشق جمله به فردا
مى به نترسى که روزگار نيابى
پاى به ره در نه و ز کار مکش سر
زانکه چو شد عمر وقت کار نيابى
بى ادب آنجا مرو وگرنه کشندت
در همه عالم چو خواستگار نيابى
سر چه فرازى پياده شو ز وجودت
زانکه درين راه يک سوار نيابى
يک قدم اين جايگاه بر نتوان داشت
تا سر صد صد بزرگوار نيابى
تو نتوانى که راه عشق کنى قطع
کين ره جانسوز را کنار نيابى
چند روى اى فريد در پى آن گل
خاصه تو زان سالکى که خار نيابى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید