غزل شماره ۷۴۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بوى زلفت در جهان افکنده اى
خويشتن را بر کران افکنده اى
از نسيم زلف مشک افشان خويش
غلغلى اندر جهان افکنده اى
وز کمال نور روى خويشتن
آتشى در عقل و جان افکنده اى
وز فروغ لعل روح افزاى خويش
شورشى در بحر و کان افکنده اى
روز و شب از بهر عاشق خواندنت
نعره در کون و مکان افکنده اى
مى نيايى در ميان عاشقان
عاشقان را در گمان افکنده اى
بر اميد وصل در صحراى دل
بيدلان را در فغان افکنده اى
مرغ دل را بر اميد گنج وصل
اندرين رنج آشيان افکنده اى
روى چون مه زآستين گنج وصل
خون ما بر آستان افکنده اى
هر که را دردى است اندر عشق تو
خويشتن در پيش آن افکنده اى
دام سوداى خود اندر حلق دل
کس چه داند کز چه سان افکنده اى
در بلاى نيک و بد عطار را
روز و شب در امتحان افکنده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید