غزل شماره ۷۳۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى روى تو زهر سو رويى دگر نموده
لطف تو از کفى گل گنجى گهر نموده
درياى در عشقت در اصل لطف پاک است
اما نخست هيبت چندين خطر نموده
در قرن ها فلک ها در راه تو شب و روز
از سر به پاى رفته وز پاى سر نموده
طاوس چرخ پيشت پروانه وار رفته
وز نور شمع رويت بى بال و پر نموده
از درگه تو نورى بر جان و دل فتاده
وز دل به چشم رفته نور بصر نموده
تو آمده به قدرت و قدرت به فعل پيدا
فعلت به گشت گشته چندين صور نموده
ناگه به دست قدرت بنموده يک اشارت
اين يک اشارت تو چندين اثر نموده
چون در دو کون کس را چشم يگانگى نيست
زان صد هزار حيرت اندر نظر نموده
عطار کز جهانش جانى است عاشق تو
از بحر سينه هر دم درى دگر نموده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید