غزل شماره ۶۷۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى مرا زندگى جان از تو
زنده بينم همه جهان از تو
به زمين مى فرو شود خورشيد
هر شب از شرم، پر فغان از تو
گر زبانى دهى به يک شکرم
شکر گويم به صد زبان از تو
دست چون در کمر کنم با تو
که کمر ماند بى ميان از تو
بار ندهى و پيش خود خوانى
اين چه شيوه است صد فغان از تو
دل ز من بردى و نگفتم هيچ
ليک جان کرده ام نهان از تو
نتوانم که باز خواهم دل
که مرا هست بيم جان از تو
جان رها کن به من چو دل بردى
کين بدادم ز بيم آن از تو
دعوى صبر چون کنم که مرا
صبر کفر است يک زمان از تو
اثر وصل تو کسى يابد
که شود محو جاودان از تو
تا نشانى ز خلق مى ماند
نتوان يافت نشان از تو
عاشقان را خط امان دادى
نيست عطار را امان از تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید