غزل شماره ۶۷۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى سراسيمه مه از رخسار تو
سرو سر در پيش از رفتار تو
ذره اى است انجم زخورشيد رخت
نقطه اى است افلاک از پرگار تو
گل که باشد پيش رخسارت از آنک
عقل کل جزوى است از رخسار تو
پر شکر شد شرق تا غرب جهان
از شکرريز شکر گفتار تو
چشم گردد ذره ذره در دو کون
بر اميد ذره اى ديدار تو
گنج پنهانى تو اى جان و جهان
جان شعاع تو جهان آثار تو
چون تو هستى هر زمان در خورد تو
پس که خواهد بود جز تو يار تو
چون کسى را نيست يارا در دو کون
هست هر دم تيزتر بازار تو
صد هزاران جان فروشد هر نفس
کس نيامد واقف اسرار تو
بيش مى دانم هزار و صد هزار
از فلک سرگشته تر در کار تو
دم به دم مى آفريند آنچه هست
و آفريدن نيست جز اظهار تو
خود نمى استد دمى يک ذره چيز
تا نثار تو شود ايثار تو
هر زمانى صد هزاران عالم است
کان نثار توست انمودار تو
تا ابد هرگز نبيند ذره اى
خوارى و غم هر که شد غمخوار تو
زان حسين از دار تو منصور شد
کز هزاران تخت بهتر دار تو
گر همه آفاق عالم پر گل است
زان همه گل خوشترم يک خار تو
صد سپه هرلحظه گر ظاهر شود
برهم اندازم به استظهار تو
مى بچربد بر جهانى خوش دلى
در دل من ذره اى تيمار تو
روى گردانيد عطار از دو کون
در لحد آورد و در ديوار تو
عالمى در هستى خود مانده اند
زين جهت شد نيست خود عطار تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید