غزل شماره ۶۴۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل ز عشق تو خون توان کردن
عقل را سرنگون توان کردن
هرچه جز عشق توست از سردل
تا قيامت برون توان کردن
تا زبون گيرى آن که را خواهى
خويشتن را زبون توان کردن
تا همه خون خوريم در غم تو
هرچه داريم خون توان کردن
گوييم صبر کن چه مى گويى
از تو خود صبر چون توان کردن
نظرى کن که چون بمردم من
کى کنى پس کنون توان کردن
براميد تو در پى عطار
سفر اندرون توان کردن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید