غزل شماره ۶۲۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر مردى خويشتن ببينيم
اندر پس دوکدان نشينيم
ديگر نزنيم لاف مردى
وز شرم ره زنان گزينيم
کارى عجب اوفتاده ما را
پيمانه زهر و انگبينيم
تا زهر چو انگبين نگردد
يک ذره جمال او نبينيم
سر رشته دل ز دست داديم
کين چيست که ما کنون درينيم
اى ساقى درد درد در ده
کامروز وراى کفر و دينيم
ما در ره يار سر ببازيم
وانگه پس کار خود نشينيم
آبى در ده صبوحيان را
کز عشق به سينه آتشينيم
صبح رخ او پديد آمد
ما جمله صبوحيان ازينيم
ما مستانيم و همچو عطار
از مستى خويش شرمگينيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید