غزل شماره ۵۵۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمى دانم
به تاريکى در افتادم ره روشن نمى دانم
ندارم من درين حيرت به شرح حال خود حاجت
که او داند که من چونم اگرچه من نمى دانم
چو من گم گشته ام از خود چه جويم باز جان و تن
که گنج جان نمى بينم طلسم تن نمى دانم
چگونه دم توانم زد درين درياى بى پايان
که درد عاشقان آنجا بجز شيون نمى دانم
برون پرده گر مويى کنى اثبات شرک افتد
که من در پرده جز نامى ز مرد و زن نمى دانم
در آن خرمن که جان من در آنجا خوشه مى چيند
همه عالم و مافيها به نيم ارزن نمى دانم
از آنم سوخته خرمن که من عمرى درين صحرا
اگرچه خوشه مى چينم ره خرمن نمى دانم
چو از هر دو جهان خود را نخواهم مسکنى هرگز
سزاى درد اين مسکين يکى مسکن نمى دانم
چو آن گلشن که مى جويم نخواهد يافت هرگز کس
ره عطار را زين غم بجز گلخن نمى دانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید