غزل شماره ۵۴۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خويش را چند ز انديشه به سر گردانم
وز تحير دل خود زير و زبر گردانم
دل من سوخته حيرت گوناگون است
تا کى از فکرت خود سوخته تر گردانم
چون درين راه به يک موى خطر نيست مرا
پس چرا خاطر خود گرد خطر گردانم
مى نيايد ز جهان هم نفسى در نظرم
گرچه بسيار ز هر سوى نظر گردانم
چون ز دلتنگى و غم در جگرم آب نماند
چند بر چهره ز غم خون جگر گردانم
نيست در مذهب من هيچ به از تنهايى
گر بسى بنگرم و مسئله برگردانم
نان خشکم بود و گر به تکلف بزيم
از دو چشم آب برو ريزم و تر گردانم
آرى اى دوست بجز دانه خود نتوان خورد
خويش را فى المثل ار مرغ بپر گردانم
تا کى از غصه و غم غصه و غم اى عطار
سر فرو پوش که سرگشته و سرگردانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید