غزل شماره ۴۸۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنچه من در عشق جانان يافتم
کمترين چيزها جان يافتم
چون به پيدايى بديدم روى دوست
صد هزاران راز پنهان يافتم
چون به مردم هم ز خويش و هم ز خلق
زندگى جان ز جانان يافتم
چون درافتادم به پندار بقا
در بقا خود را پريشان يافتم
چون فرو رفتم به درياى فنا
در فنا در فراوان يافتم
تا نپندارى که اين درياى ژرف
نيست دشوار و من آسان يافتم
صد هزاران قطره خون از دل چکيد
تا نشان قطره اى زآن يافتم
خود چه بحر است اين که در عمرى دراز
هرگزش نه سر نه پايان يافتم
شمع هاى عشق از سوداى دوست
در دل عطار سوزان يافتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید