غزل شماره ۴۶۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
صبح برانداخت نقاب اى غلام
مى ده و برخيز ز خواب اى غلام
همچو گلم بر سر آتش نشاند
شوق شراب چو گلاب اى غلام
بى نمکى چند کنى باده نوش
وز جگرم خواه کباب اى غلام
دور بگردان و شتابى بکن
چند کند عمر شتاب اى غلام
جان من سوخته دل را دمى
زنده کن از جام شراب اى غلام
آب حيات است مى و من چو شمع
مرده دلم بى مى ناب اى غلام
از قدح باده دلم زنده کن
تا برهد جان ز عذاب اى غلام
چون دل عطار ز تو تافته است
تافته را نيز متاب اى غلام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید