غزل شماره ۴۳۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى ز عشقت اين دل ديوانه خوش
جان و دردت هر دو در يک خانه خوش
گر وصال است از تو قسمم گر فراق
هست هر دو بر من ديوانه خوش
من چنان در عشق غرقم کز توام
هم غرامت هست و هم شکرانه خوش
دل بسى افسانه وصل تو گفت
تا که شد در خواب ازين افسانه خوش
گر تو اى دل عاشقى پروانه وار
از سر جان درگذر مردانه خوش
نه که جان درباختن کار تو نيست
جان فشاندن هست از پروانه خوش
قرب سلطان جوى و پروانه مجوى
روستايى باشد از پروانه خوش
گر تو مرد آشنايى چون شوى
از شرابى همچو آن بيگانه خوش
هر که صد دريا ندارد حوصله
تا ابد گردد به يک پيمانه خوش
مرد اين ره آن زمانى کز دو کون
مفلسى باشى درين ويرانه خوش
تو از آن مرغان مدان عطار را
کز دو عالم آيدش يک دانه خوش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید