غزل شماره ۴۰۱

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باد شمال مى وزد، طره ياسمن نگر
وقت سحر ز عشق گل، بلبل نعره زن نگر
سبزه تازه روى را، نو خط جويبار بين
لاله سرخ روى را، سوخته دل چو من نگر
خيرى سرفکنده را، در غم عمر رفته بين
سنبل شاخ شاخ را، مروحه چمن نگر
ياسمن دوشيزه را، همچو عروس بکر بين
باد مشاطه فعل را، جلوه گر سمن نگر
نرگس نيم مست را، عاشق زرد روى بين
سوسن شيرخواره را، آمده در سخن نگر
لعبت شاخ ارغوان، طفل زبان گشاده بين
ناوک چرخ گلستان، غنچه بى دهن نگر
تا که بنفشه باغ را، صوفى فوطه پوش کرد
از پى ره زنى او، طره ياسمن نگر
تا گل پادشاه وش، تخت نهاد در چمن
لشکريان باغ را، خيمه نسترن نگر
خيز و دمى به وقت گل، باده بده که عمر شد
چند غم جهان خوري، شادى انجمن نگر
هين که گذشت وقت گل، سوى چمن نگاه کن
راح نسيم صبح بين، ابر گلاب زن نگر
نى بگذر ازين همه، وز سر صدق فکر کن
وين شکن زمانه را، پر بت سيم تن نگر
اى دل خفته عمر شد، تجربه گير از جهان
زندگيى به دست کن، مردن مرد و زن نگر
از سر خاک دوستان، سبزه دميد خون گرى
ماتم دوستان مکن، رفتن خويشتن نگر
جمله خاک خفتگان، موج دريغ مى زند
درنگر و ز خاکشان، حسرت تن به تن نگر
فکر کن و به چشم دل، حال گذشتگان ببين
ريخته زير خاکشان، طره پرشکن نگر
آنکه حرير و خز نسود، از سر ناز اين زمان
چهره او ز خاک بين، قامتش از کفن نگر
سوختى اى فريد تو، در غم هجر خود بسى
دلشده فراق بين، سوخته محن نگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید