غزل شماره ۳۹۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى در درون جانم و جان از تو بى خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بى خبر
چون پى برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلى دل و جان از تو بى خبر
اى عقل پير و بخت جوان گرد راه تو
پير از تو بى نشان و جوان از تو بى خبر
نقش تو در خيال و خيال از تو بى نصيب
نام تو بر زبان و زبان از تو بى خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بى خبر
جويندگان جوهر درياى کنه تو
در وادى يقين و گمان از تو بى خبر
چون بى خبر بود مگس از پر جبرئيل
از تو خبر دهند و چنان از تو بى خبر
شرح و بيان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بيان از تو بى خبر
عطار اگرچه نعره عشق تو مى زند
هستند جمله نعره زنان از تو بى خبر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید