غزل شماره ۳۶۷

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نه يار هرکسى را رخسار مى نمايد
نه هر حقير دل را ديدار مى نمايد
در آرزوى رويش در خاک خفت و خون خور
کان ماه روى رخ را دشوار مى نمايد
بر چار سوى دعوى از بى نيازى خود
سرهاى سرکشان بين کز دار مى نمايد
سلطان غيرت او خون همه عزيزان
بر خاک اگر بريزد بس خوار مى نمايد
گر مرد ره نه اى تو بر بوى گل چه پويى
رو باز گرد کين ره پر خار مى نمايد
زنهار تا بپويى بى رهبرى درين ره
زيرا که اين بيابان خون خوار مى نمايد
گر مرديى ندارى پرهيز کن که چون تو
سرگشتگان گمره بسيار مى نمايد
در راه کفر و ايمان مرد آن بود که خود را
دايم چنانکه باشد در کار مى نمايد
در کار اگر تمامى در نه قدم درين ره
کاحوال ناتمامان بس زار مى نمايد
کو آتشى که بر وى اين خرقه را بسوزم
کين خرقه در بر من زنار مى نمايد
اندر ميان غفلت در خواب شد دل من
کو هيچ دل که يک دم بيدار مى نمايد
جمله ز خود نمايى اندر نفاق مستند
کو عاشقى که در دين هشيار مى نمايد
در بند دين و دنيى ليکن نه دين و دنيى
سرگشته روزگارى عطار مى نمايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید