غزل شماره ۳۴۹

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
يک شکر زان لب به صد جان مى دهد
الحق ارزد زانکه ارزان مى دهد
عاشق شوريده را جان است و بس
لعل او مى بيند و جان مى دهد
قوت جان آن را که خواهد در نهان
زان دو ياقوت درافشان مى دهد
شيوه اى دارد عجب در دلبرى
عشوه پيدا بوسه پنهان مى دهد
عاشق گريان خود را مى کشد
خونبها زان لعل خندان مى دهد
چشم بد را چشم او بر خاک راه
مى کشد چون باد و قربان مى دهد
گر دو چشمش مى کشد زان باک نيست
چون دو لعلش آب حيوان مى دهد
عاشقان را هر پريشانى که هست
زان سر زلف پريشان مى دهد
هر زمانى عالمى سرگشته را
سر سوى وادى هجران مى دهد
مى ببايد شست دست از جان خويش
هين که وصلش دست آسان مى دهد
از کمال نيکويى آن تندخوى
بر سپهر تند فرمان مى دهد
جان ستاند هر که از وى داد خواست
داد مظلومان ازين سان مى دهد
يک سخن گفته است با عطار تلخ
جان شيرين بى سخن زان مى دهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید