غزل شماره ۳۳۰

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر که را در عشق تو کارى بود
هر سر مويى برو خارى بود
يک زمان مگذار بى درد خودم
تا مرا در هجر تو يارى بود
مست گشتم از تو گفتى صبر کن
صبر کردن کار هشيارى بود
دل ز من بردى و گفتى غم مخور
گر دلى نبود نه بس کارى بود
گر تو را در عشق دين و دل نماند
اين چنين در عشق بسيارى بود
دل شد از دست و ز جان ترسم ازانک
طره تو چست طرارى بود
بى نمکدان لبت در هر دو کون
مى ندانم تا جگر خوارى بود
گر بخندى عاشق بيمار را
وقت بيمارى شکربارى بود
رسته دندانت در بازار حسن
تا قيامت روز بازارى بود
گر بهاى بوسه خواهى جز به جان
مى ندانم تا خريدارى بود
نافه وصلت که بويى کس نيافت
کى سزاى ناسزاوارى بود
اى عجب بى زلف عنبر بيزتو
هر کسى خواهد که عطارى بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید