غزل شماره ۳۱۴

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عاشقان چون به هوش باز آيند
پيش معشوق در نماز آيند
پيش شمع رخش چو پروانه
سر ببازند و سرفراز آيند
در هوايى که ذره خورشيد است
پر برآرند و شاه باز آيند
بر بساطى که عشق حاکم اوست
جان ببازند و پاک باز آيند
گاه چون صبح بر جهان خندند
گاه چون شمع در گداز آيند
گاه از شوق پرده در گردند
گاه از عشق پرده ساز آيند
اين همه پرده ها بر آرايند
بو که در پرده اهل راز آيند
چو نکو بنگرى به کار همه
عاقبت باز در نياز آيند
اين همه کارها به جاى آرند
بو که در خورد دلنواز آيند
ماه رويا همه اسير تو اند
چند در شيب و در فراز آيند
تا به کى بى تو خون دل ريزند
تا به کى بى تو زير گاز آيند
وقت نامد که عاشقان پيشت
از سر صد هزار ناز آيند
پرده برگير تا جهانى جان
پاى کوبان به پرده باز آيند
عاشقانى که همچو عطارند
در ره عشق بى مجاز آيند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید