غزل شماره ۲۹۵

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلم بى عشق تو يک دم نماند
چه مى گويم که جانم هم نماند
چو با زلفت نهم صد کار برهم
يکى چون زلف تو بر هم نماند
واگر صد توبه محکم بيارم
ز شوق تو يکى محکم نماند
جهان عشق تو نادر جهانى است
که آنجا رسم مدح و ذم نماند
دلى کز عشق عين درد گردد
ز دردش در جهان مرهم نماند
اگر يگ ذره از اندوه نايافت
به عالم برنهى عالم نماند
کسى کو در غم عشقت فرو شد
ز دو کونش به يک جو غم نماند
مزن دم پيش کس از سر اين کار
که يک همدم تو را همدم نماند
اگرچه آينه نقش تو دارد
چو با او دم زنى محرم نماند
اگر عطار بى درد تو ماند
به جان تازه به دل خرم نماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید