غزل شماره ۲۷۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در قعر جان مستم دردى پديد آمد
کان درد بنديان را دايم کليد آمد
چندان درين بيابان رفتم که گم شدستم
هرگز کسى نديدم کانجا پديد آمد
مردان اين سفر را گم بودگى است حاصل
وين منکران ره را گفت و شنيد آمد
گر مست اين حديثى ايمان تو راست لايق
زيرا که کافر اينجا مست نبيد آمد
شد مست مغز جانم از بوى باده زيرا
جام محبت او با بوسعيد آمد
تا داده اند بويى عطار را ازين مى
عمرش درازتر شد عيشش لذيذ آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید