غزل شماره ۲۵۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بار دگر پير ما مفلس و قلاش شد
در بن دير مغان ره زن اوباش شد
ميکده فقر يافت خرقه دعوى بسوخت
در ره ايمان به کفر در دو جهان فاش شد
زآتش دل پاک سوخت مدعيان را به دم
دردى اندوه خورد عاشق و قلاش شد
پاک برى چست بود در ندب لامکان
کم زن و استاد گشت حيله گر و طاش شد
لاشه دل را ز عشق بار گران برنهاد
فانى و لاشيى ء گشت يار هويداش شد
راست که بنمود روى آن مه خورشيد چهر
عقل چو طاوس گشت وهم چو خفاش شد
وهم ز تدبير او آزر بت ساز گشت
عقل ز تشوير او مانى نقاش شد
چون دل عطار را بحر گهربخش ديد
در سخن آمد به حرف ابر گهرپاش شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید