غزل شماره ۱۲۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در عشق تو عقل سرنگون گشت
جان نيز خلاصه جنون گشت
خود حال دلم چگونه گويم
کان کار به جان رسيده چون گشت
بر خاک درت به زارى زار
از بس که به خون بگشت خون گشت
خون دل ماست يا دل ماست
خونى که ز ديده ها برون گشت
درمان چه طلب کنم که عشقت
ما را سوى درد رهنمون گشت
آن مرغ که بود زيرکش نام
در دام بلاى تو زبون گشت
لختى پر و بال زد به آخر
از پاى فتاد و سرنگون گشت
تا دور شدم من از در تو
از ناله دلم چو ارغنون گشت
تا قوت عشق تو بديدم
سرگشتگيم بسى فزون گشت
تا درد تو را خريد عطار
قد الفش بسان نون گشت
عطار که بود کشته تو
درياب که کشته تر کنون گشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید