غزل شماره ۶۶

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
روى تو شمع آفتاب بس است
موى تو عطر مشک ناب بس است
چند پيکار آفتاب کشم
قبله رويت آفتاب بس است
روى چون روز در نقاب مپوش
زلف شبرنگ تو نقاب بس است
به خطا گر کشيدمت سر زلف
چين ابروى تو جواب بس است
گر همه عمر اين خطا کردم
در همه عمرم اين صواب بس است
تاب در زلف دلستان چه دهى
دل من بى تو جاى تاب بس است
چه قرارم برى که خواب از من
برد آن چشم نيم خواب بس است
چه زنى در من آتشى که مرا
در گذشته ز فرق آب بس است
گر ز ماهى طلب کنى سى روز
از توام سى در خوشاب بس است
تا ابد بيهشان روى تو را
عرق روى تو گلاب بس است
مجلس انس تشنگان تو را
لب ميگون تو شراب بس است
رگ و پى در تنم در آن مجلس
همچو زير و بم رباب بس است
گر نمکدان تو شکر ريز است
دل پر شور من کباب بس است
دل عطار تا که جان دارد
کنج عشق تو را خراب بس است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید