غزل شماره ۶۳

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اگر تو عاشقى معشوق دور است
وگر تو زاهدى مطلوب حور است
ره عاشق خراب اندر خراب است
ره زاهد غرور اندر غرور است
دل زاهد هميشه در خيال است
دل عاشق هميشه در حضور است
نصيب زاهدان اظهار راه است
نصيب عاشقان دايم حضور است
جهانى کان جهان عاشقان است
جهانى ماوراى نار و نور است
درون عاشقان صحراى عشق است
که آن صحرا نه نزديک و نه دور است
در آن صحرا نهاده تخت معشوق
به گرد تخت دايم جشن و سور است
همه دلها چو گلهاى شکفته است
همه جان ها چو صف هاى طيور است
سراينده همه مرغان به صد لحن
که در هر لحن صد سور و سرور است
ازان کم مى رسد هرجان بدين جشن
که ره بس دور و جانان بس غيور است
طريق تو اگر اين جشن خواهى
ز جشن عقل و جان و دل عبور است
اگر آنجا رسى بينى وگرنه
دلت دايم ازين پاسخ نفور است
خردمندا مکن عطار را عيب
اگر زين شوق جانش ناصبور است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید