غزل شماره ۵۸

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
لعلت از شهد و شکر نيکوتر است
رويت از شمس و قمر نيکوتر است
خادم زلف تو عنبر لايق است
هندوى رويت بصر نيکوتر است
حلقه هاى زلف سرگردانت را
سر ز پا و پا ز سر نيکوتر است
از مفرح ها دل بيمار را
از لب تو گلشکر نيکوتر است
بوسه اى را مى دهم جانى به تو
کار با تو سر به سر نيکوتر است
رسته دندانت در بازار حسن
استخوانى از گهر نيکوتر است
هيچ بازارى چنان رسته نديد
زانکه هريک زان دگر نيکوتر است
عارضت کازرده گردد از نظر
هر زمانى در نظر نيکوتر است
چون کسى را بر ميانت دست نيست
دست با تو در کمر نيکوتر است
چون لب لعلت نمک دارد بسى
گر خورم چيزى جگر نيکوتر است
کار رويم تا به تو رو کرده ام
دور از رويت ز زر نيکوتر است
گر دل عطار شد زير و زبر
دل ز تو زير و زبر نيکوتر است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید