غزل شماره ۵۲

غزلستان :: عطار نیشابوری :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عزم آن دارم که امشب نيم مست
پاى کوبان کوزه دردى به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به يک ساعت ببازم هرچه هست
تا کى از تزوير باشم خودنماى
تا کى از پندار باشم خودپرست
پرده پندار مى بايد دريد
توبه زهاد مى بايد شکست
وقت آن آمد که دستى بر زنم
چند خواهم بودن آخر پاى بست
ساقيا در ده شرابى دلگشاى
هين که دل برخاست غم در سر نشست
تو بگردان دور تا ما مردوار
دور گردون زير پاى آريم پست
مشترى را خرقه از سر برکشيم
زهره را تا حشر گردانيم مست
پس چو عطار از جهت بيرون شويم
بى جهت در رقص آييم از الست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید