شماره ۸۸٧١: دلکم برد بغارت ز برم دلبرکى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلکم برد بغارت ز برم دلبرکى
سر فرو کرده پرى پيکرک از منظرکى
نرگس هندوک مستک او جادوکى
سنبل زنگيک پستک او کافرکى
بختکم شورک از آن زلفک شورانگيزک
سخنش تلخک و شيرين لبکش شکرکى
چشمم از لعلک در پوشک او در پاشک
ليکن از منطقکش هر سخنى گوهرکى
دلکم شد سر موئى و چو موئى تنکم
تا جدا ماند کنارم ز ميان لاغرکى
بر دلم عيب نگيريد که ديوانککيست
چه کند نيست گزيرش ز پرى پيکرکى
قدکم شد چو سر زلف صنوبر قدکى
رخکم گشت چو زر در غم سيمين برکى
از تو اى سرو قدک کيست که بر خواهد خورد
گر چه از سرو خرامان نخورد کس برکى
سرک اندر سرک عشق تو کردم ليکن
با من خسته دلک نيست ترا خود سرکى
غمکت مى خورم و نيست غمت غمخورکم
هيچ گوئى که مرا بود گهى غمخورکى
خواجو از حلقکک زلف تو شد حلقه بگوش
زانکه عيبى نبود گر بودت چاکرکى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید