شماره ۸۸٥٢: اى نفس مشک بيز باد بهارى

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى نفس مشک بيز باد بهارى
غاليه بوئى مگر نسيم نگارى
بر سر زلفش گذشته ئى که بدينسان
نافه گشائى کنى و مشک نثارى
جان گرامى فداى خاک رهت باد
کز من مسکين قدم دريغ مدارى
گر گذرى باشدت بمنزل آن ماه
لطف بود گر پيام من بگذارى
گو چه شود گر خلاف قول بد انديش
کام دل ريش اين شکسته برآرى
اى ز سر زلف مشکساى معنبر
بر سر آتش نهاده عود قمارى
چون بزبان قلم حديث تو رانم
آيدم از خامه بوى مشک تتارى
غاب اذاغبت فى الصبابة صبرى
بان اذا بنت فى العباد قرارى
من چو برون از تو دستگير ندارم
چون سر زلفم مگر فرو نگذارى
زور و زرم با تو چون ز دست نخيزد
چاره چه باشد برون ز ناله و زارى
هر نفس از شاخسار شوق برآيد
غلغل خواجو چه جاى نغمه سارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید