شماره ٧٤٧: ترا که گفت که قصد دل شکسته ما کن

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترا که گفت که قصد دل شکسته ما کن
چو زلف سر زده ما را فرو گذار و رها کن
نه عهد کردى و گفتى که با تو کينه نورزم
بترک کينه کن اکنون و عهد خويش وفا کن
بهرطريقى که دانى مراد خاطر ما جوى
بهر صفت که تو دانى تدارک دل ما کن
ز ما چو هيچ نيايد خلاف شرط محبت
مرو بخشم و ره صلح گير و ترک جفا کن
وگر چنانکه دلت مى کشد به باده صافى
بگير خرقه صوفى و مى بيار و صفا کن
ز بهر خاطرم اى هدهد آن زمان که توانى
بعزم گلشن بلقيس روى سوى سبا کن
چو ره بمنزل قربت نمى برند گدايان
بچشم بنده نوازى نظر بحال گدا کن
چه زخمها که ندارم ز تيغ هجر تو بر دل
بيا و زخم مرا مرهمى بساز و دواکن
هر آن نماز که کردى بکنج صومعه خواجو
رضاى دوست بدست آر ورنه جمله قضا کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید