شماره ٧٢١: اى بوستان عارض تو گلستان جان

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى بوستان عارض تو گلستان جان
چشم تو عين مستى و جسم تو جان جان
زلف تو دستگير دل و پاى بند عقل
لعل تو جانفزاى تن و دلستان جان
مهر رخ تو مشترى آسمان حسن
ياد لب تو بدرقه کاروان جان
بر سر نيامدست سياهى بپر دلى
چون آن دو زلف قلب شکن در جهان جان
ز آندم که رفت نام لبت بر زبان من
طعم شکر نمى رودم از دهان جان
گويد خيال آن لب جانبخش دلفريب
هر لحظه با دلم سخنى از زبان جان
آن زلف همچو دال ببين بر کنار دل
و آن قد چون الف بنگر در ميان جان
خواجو مباش خالى از آن مى که خرمست
از رنگ و بوى او چمن و بوستان جان
زان لعل آتشين قدحى نوش کن که هست
نار دل شکسته و آب روان جان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید