شماره ٥٩٦: اى دل من بسته در آن زنجير سمن سا دل

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل من بسته در آن زنجير سمن سا دل
کرده مرا در غم عشقت بى سر و بى پا دل
برده ازين قالب خاکى رخت به صحرا جام
رانده ازين ديده پرخون سيل به دريا دل
چون دل ما برنگرفت از لعل لبت کامى
اى بت مهوش تو چرا برداشتى از ما دل
جاى من بيدل و دين يا دير بود يا دار
قصد من بى سر و پا يا ديده کند يا دل
مطرب دل سوختگان گو تا بزند بر چنگ
واى دل اى واى دل و دين وادل من وادل
اى شکرى زان لب شيرين کرده تقاضا جان
وى نظرى زانرخ زيبا کرده تمنا دل
جادوى عاشق کش چشمت خورده بافسون خون
هندوى زنگى وش زلفت برده بيغما دل
سرنکشد يکسر مو زان جعد مسلسل عقل
روى نتابد نفسى زان روى دلارا دل
چند زنى طعنه که خواجو در غم عشق افتاد
چون دلم افکند درين آتش چکنم با دل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید