شماره ٥٥٧: آنکه جز نام نيابند نشان از دهنش

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنکه جز نام نيابند نشان از دهنش
بر زبان کى گذرد نام يکى همچو منش
راستى را که شنيدست بدينسان سروى
که دمد سنبل سيراب ز برگ سنمش
هرکه در چين سر زلف بتان آويزد
آستين پر شود از نافه مشک ختنش
گر چه از مصر دهد آگهى انفاس نسيم
بوى يوسف نتوان يافت جز از پيرهنش
هر غريبى که مقيم در مه رويان شد
تا در مرگ کجا ياد بود از وطنش
کشته عشق چو از خاک لحد برخيزد
چو نکوتر نگرى تر بود از خون کفنش
من نه آنم که بتيغ از تو بگردانم روى
شمع دلسوخته نبود غم گردن زدنش
دوش خواجو سخنى از لب لعلت مى گفت
بچکيد آب حيات از لب و ترشد سخنش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید