شماره ٥٤٤: مبريد نام عنبر بر زلف چون کمندش

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مبريد نام عنبر بر زلف چون کمندش
مکنيد ياد شکر برلعل همچو قندش
بدو چشم شوخ جادو بربود خوابم از چشم
مرساد چشم زخمى بدو چشم چشم بندش
نکنم خلاف رايش بجفا و جور دشمن
که محب دوست بيمى نبود ز هر گزندش
چو بدامنش غبارى ز جهان نمى پسندم
چه پسندد از حسودم سخنان ناپسندش
به کمندش احتياجى نبود بصيد وحشى
که گرش بتيغ راند نکشد سر از کمندش
نه منم اسير تنها بکمند يار زيبا
که بشهر اودرآمد که نگشت شهر بندش
مکنيد عيب خواجو که اسير و پاى بندست
که اگر نمى کشندش به عتاب مى کشندش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید