شماره ٥٢٠: بستيم دل در آن سر زلف دراز باز

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بستيم دل در آن سر زلف دراز باز
گشتيم صيد آن صنم دلنواز باز
مرغى که بود بلبل بستانسراى شوق
همچون تذرو گشت گرفتار باز باز
با ما اساس عربده و کين نهاده است
آن چشم مست تيغ کش ترکتاز باز
فلفل فکنده است برآتش بنام ما
آن خال هندوئى سيه مهره باز باز
اکنون که در کشاکش زلفت فتاده ايم
ما و کمند عشق و شبان دراز باز
مجنون دلش بحلقه زنجير مى کشد
دارد مگر بطره ليلى نياز باز
با دوستان ز بهر چه در بسته ئى زبان
باز آى و برگشاى سر درج راز باز
با ما بساز يکنفس آخر که همچو عود
ما را بسوخت مطربه پرده ساز باز
خواجو دگر بدام غمت پاى بند شد
محمود گشت فتنه روى اياز باز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید