شماره ٤٤٧: پيداست که از دود دم ما چه برآيد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
پيداست که از دود دم ما چه برآيد
يا خود ز وجود و عدم ما چه برآيد
اى صبح جهانتاب دمى همدم ما باش
وانگاه ببين تا ز دم ما چه برآيد
نقد دل ما را چه زنى طعنه که قلبست
بى ضرب قبول از درم ما چه برآيد
باز آى و قدم رنجه کن و محنت ما بين
ورنى ز قدوم و قدم ما چه برآيد
گفتى که کرم باشد اگر بگذرى از ما
داند همه کس کز کرم ما چه برآيد
گر عشق تو در پرده دل نفکند آواز
از زمزمه زير و بم ما چه برآيد
ور مجلس ما ز آتش عشقت نشود گرم
از سوز دل و ساز غم ما چه برآيد
هر لحظه بگوش آيدم از کعبه همت
کايا ز حريم حرم ما چه برآيد
گفتم که قلم شرح دهد قصه خواجو
ليکن ز زبان و قلم ما چه برآيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید