شماره ٤٣٠: نقش رويت بچه رو از دل پر خون برود

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نقش رويت بچه رو از دل پر خون برود
با خيال لبت از چشم چو جيحون برود
بچه افسون دل از آن مار سيه برهانم
کان نه ماريست که از حلقه بافسون برود
از سر کوى توام روى برون رفتن نيست
هر کرا پاى فرو رفت بگل چون برود
ديده غيرت برد از دل که مقيم در تست
در ميانشان چو نکو در نگرى خون برود
چون دلم در سر آنزلف سيه خواهد شد
به چه روى از سر آن هندوى ميمون برود
جانم از ملک درون عزم سفر خواهد کرد
اى دل غمزده بشتاب که اکنون برود
خواجو از چشم پر آب ار گهر افشان گردد
عقد گوهر دلش از لؤلؤ مکنون برود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید