شماره ٣٩٤: مستم آنجا مبر اى يار که سرمستانند

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مستم آنجا مبر اى يار که سرمستانند
دست من گير که اين طايفه پردستانند
آن دو جادوى فريبنده افسون سازش
خفته اند اين دم از آن روى که سرمستانند
در سراپرده ما پرده سرا حاجت نيست
زانکه مستان همه طوطى شکر دستانند
مهر ورزان که وصالت بجهانى ندهند
با جمال تو دو عالم بجوى نستانند
عاشقان با تو اگر زانکه بزندان باشند
با گلستان جمالت همه در بستانند
زلف و خال تو بخط ملک ختا بگرفتند
هندوان بين که دگر خسرو ترکستانند
زيردستان تهيدست بلاکش خواجو
جان ز دستش نبرند ار بمثل دستانند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید