شماره ٣٥٧: شام خون آشام گيسو را اگر چين کرده اند

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شام خون آشام گيسو را اگر چين کرده اند
زلف پرچين را چرا برصبح پرچين کرده اند
خال هندو را خطى از نيمروز آورده اند
چين گيسو را ز رخ بتخانه چين کرده اند
گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز
عيش تلخم را بشکر خنده شيرين کرده اند
تا چه سحرست اينکه برگل نقش مانى بسته اند
تا چه حالست اين که برمه خال مشکين کرده اند
آن خط عنبرشکن بر برگ گل دانى چراست
نافه مشکست کاندر جيب نسرين کرده اند
و آنرخ گلرنگ و قد چون صنوبر گوئيا
گلستانى بر فراز سرو سيمين کرده اند
مهرورزان ز اشتياق طلعتش شب تا سحر
چشم شب پيماى را در ماه و پروين کرده اند
دردمندان محبت بر اميد مرهمى
آستانش هر شبى تا روز بالين کرده اند
خسروان در آرزوى شکرش فرهادوار
جان شيرين را فداى جان شيرين کرده اند
کفر زلفش چون بلاى دين و دل شد زان سبب
همچو خواجو اهل دل ترک دل و دين کرده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید